آوای چکاد

آوای چکاد شرح غمی شیرین است . جوهره اش سراسر لطافت است و حرکت .

آوای چکاد

آوای چکاد شرح غمی شیرین است . جوهره اش سراسر لطافت است و حرکت .

داستان من و باد صبا

بسمه تعالی 

 

مدامم مست میدارد نسیم جعد گیسویت


خرابم میکند هر دم فریب چشم جادویت


پس از چندین شکیبایی شبی یا رب توان دیدن


که شمع دیده افروزیم در محراب ابرویت


سواد لوح بینش را عزیز از بهر ان دارم


که جان رانسخه ای باشد ز لوح خال هندویت


تو گر خواهی که جاویدان جهان یکسر بیارایی


صبا را گو که بردارد زمانی برقع از رویت


وگر رسم فنا خواهی که از عالم براندازی


برافشان تا فرو ریزد هزاران جان ز هر مویت


من و باد صبا مسکین ، دو سرگردان بی حاصل


من از افسون چشمت مست و او از بوی گیسویت


زهی همت که حافظ راست از دنیی و از عقبی


نیاید هیچ در چشمش بجز خاک سر کویت 

 

  

داستانی پر از فراز ونشیب . داستان خرابه ها . داستان ویرانه ها و داستان حیرانگی و مستانگی . داستانی در دل داستان دیگر . داستانی پس از دستان دیگر .زمانه تکراریست . فقط جای فرهاد ها عوض شده است و البته کوهها بزرگتر . و همه ساله این داستان تکرار و باز نویسی میشود . داستان شکست و داستان پیروزی .  

 

در عجبم چرا کسی از نتیجه داستان خبری نمی دهد . 

[ کان را خبری شد خبری باز نیامد ] 

 

آوای چکاد داستان غمی بزرگ را بازگو میکند . فریاد بر می آورد .

سلام

بسمه تعالی 

 

مینویسم از برای اونایی که مثل من هیچی نمیدونن و واسه اونایی که فکر میکنن چیزی میدونن ولی واقعا چیزی نمیدونن . 

در جوار حضرت حافظ (علیه الرحمه) مینویسم از برای یاران قدیمی و صرفا این وبلاگ نجوای درونی منه و نیازی هم به نظر نیست . 

اگه دلت خواست نظر بده . 

فعلا .