آوای چکاد شرح غمی شیرین است . جوهره اش سراسر لطافت است و حرکت .
آوای چکاد شرح غمی شیرین است . جوهره اش سراسر لطافت است و حرکت .
هوای ابر و بلبل نداره
بجز فکر گل و سنبل نداره
نمی دونه اگه بارون نباره
گل پژمرده بوی گل نداره
علی
جمعه 7 اسفندماه سال 1388 ساعت 12:20 ق.ظ
شبی یاد دارم که چشمم نخفت شنیدم که پروانه با شمع گفت:
که من عاشقم گر بسوزم رواست تو را گریه و سوز باری چراست؟
بگفت: ای هوادار مسکین من برفت انگبین یار شیرین من
چو شیرینی از من به در می رود چو فرهادم آتش به سر می رود
همی گفت و هر لحظه سیلاب درد فرو میدویدش به رخسار زرد
که ای مدعی عشق کار تو نیست که نه صبر داری نه یارای ایست
تو بگریزی از پیش یک شعله خام من استاده ام تا بسوزم تمام
تو را آتش عشق اگر پَر بسوخت مرا بین که از پای تا سر بسوخت..
همه شب در این گفت و گو بود شمع به دیدار او وقت اصحاب، جمع
نرفته ز شب همچنان بهرهای که ناگه بکشتش پریچهرهای
همی گفت و میرفت دودش به سر که این بود پایان عشق، ای پسر
وا قعا :
بیت آخر همه چیز رو گفت
که این بود پایان عشق ای پسر .
عجب پایانی است .
پایانی که پایان ندارد.
شبی یاد دارم که چشمم نخفت / شنیدم که پروانه با شمع گفت:
که من عاشقم گر بسوزم رواست / تو را گریه و سوز باری چراست؟
بگفت: ای هوادار مسکین من / برفت انگبین یار شیرین من
چو شیرینی از من به در می رود / چو فرهادم آتش به سر می رود
همی گفت و هر لحظه سیلاب درد / فرو میدویدش به رخسار زرد
که ای مدعی عشق کار تو نیست / که نه صبر داری نه یارای ایست
تو بگریزی از پیش یک شعله خام / من استاده ام تا بسوزم تمام
تو را آتش عشق اگر پَر بسوخت / مرا بین که از پای تا سر بسوخت...
همه شب در این گفت و گو بود شمع / به دیدار او وقت اصحاب، جمع
نرفته ز شب همچنان بهرهای / که ناگه بکشتش پریچهرهای
همی گفت و میرفت دودش به سر / که این بود پایان عشق، ای پسر
سعدی
شمع و گل و پروانه و بلبل همه جمعند، ای دوست بیا رحم به تنهایی ما کن