-
مهجوری
یکشنبه 22 مردادماه سال 1391 02:30
باسمه تعالی ای که مهجوری عشاق روا می داری بندگان را زبر خویش جدا می داری تشنه ی بادیه را هم به زلالی دریاب به امیدی که در این ره به خدا می داری تا حالا شده به این فکر کنی که چرا عشاق با دوری و مهجوری دست در دست هم داده اند و از هم جدا نمی شوند؟ هر چه شوق بیشتر و نظر به آن مه روی خوبروی بیشتر بیفکنی عطشت پایان نمی...
-
دیوانه وار دوستت دارم
شنبه 24 تیرماه سال 1391 01:36
باسمه تعالی مارا به جز خیالت، فکری دگر نباشد در هیچ سر خیالی زین خوبتر نباشد سلام و عرض ادب به آستان حضرت دوست.... آنگاه که به حضورت دعوتم کردی و قبول فرمودی تا سجده ای بر آستانت گذارم، و آنگاه که تو را معبودم برگزیدم، و آنگاه که سر بر پایت گذاشتم و آنگاه که ملتمسانه از تو خواستم که چارقت دوزم و شانه کنم سرت را . . ....
-
عرض ادب
یکشنبه 29 اسفندماه سال 1389 21:07
سلام بر مهربانم سلام بر تو ای مهربان تر از برگ ای لطیف تر از گلبرگ های لاله سلام بر تو ای استوار تر از کوه ای معنای صبر و صابری و استقامت سلام بر تو ای نازنین تر از باران ای خوش رایحه تر از نسیم بهار سلام بر تو ای شیرین تر از دیدار یار ای وجودت همه حلاوت و تازگی
-
طواف کوی دوست
یکشنبه 8 اسفندماه سال 1389 22:45
باز آمدم و برابرت بنشستم احرام طواف گرد کویت بستم هر پیمانی که بی تو با خود بستم چون روی تو بدیدم ، همه را بشکستم
-
غم عشق
یکشنبه 24 بهمنماه سال 1389 00:35
سلام . . . چیست این حلاوت؟ چیست این شور و مستی؟ عاقلان از حسادت دیوانه میخوانندت! و مستان میخانه عاقل! چیست این حقیقت؟ اسرار هستی است؟ زاهدان ، کافر رجیم میخوانندت! کافران زهدهای پوچ ،زاهد و عابد گویندت؟ چیست این آوا؟ از کجاست و از حنجره کیست؟ آوایی در همین نزدیکی شنیده می شود؟ با گوش جان جلو تر بیا! آری آوای دوست...
-
یاد
شنبه 4 دیماه سال 1389 18:02
همه چیز از یاد آدم میره جز یادش که همیشه یادشه
-
عشق
چهارشنبه 13 مردادماه سال 1389 13:00
بسمه تعالی حدیث عشق چه حاجت که بر زبان آری * * * به آب دیده خونین نوشته صورت حال پرسید : عشق و محبتت شبیه به چیه ؟ گفت دوست دارم این عشق ت رو که ازش حرف میزنی واسم توصیفش کن . سریع بعدش گفت : فقط دلیل این سوالام رو نپرس . گفتم این عشق ی که من ازش حرف میزنم شبیه به هیچ عشق دیگه ای نیست . شاید خودش یه نوعی از عشق باشه...
-
خوشا با تو بودن
جمعه 4 تیرماه سال 1389 02:05
خوشا با تو بودن ، ز عشقت سرودن دیگر از هوایت سفر نکنم به صحرای هجران ، مخواه از من ای جان که چون لاله خون در جگر نکنم اگر من نمانم ، بمان تو بمان اگر من نخوانم، تو نغمه بخوان چون به جایم تو خوش بنشین تو خاک وجودم به بر بنشان خوشا بانگ نامت به دور زمان طنین پیامت به گوش جهان به آهنگ یاری ، به رسم وفا به شب زنده داری ،...
-
جواب کوتاه به یک نظر
پنجشنبه 20 اسفندماه سال 1388 02:40
همه جا صحبت دیوانگی مجنون است هیچ کس را خبری نیست که لیلی چونست این بیت رو اولین بار از کنارش به آرا می گذشتم . وقتی بر گشتم و بهش نگاه کردم با هم درد و دل کردیم . زار زدیم . وقتی این بیت رو دوباره خوندمش ، حسابی واسه دل نازنین لیلی گریه گردم . تا حالا یه بیت اینقدر اذیتم نکرده بود . خیلی خود خواهی هست دائما از مجنون...
-
ختم کلام
پنجشنبه 20 اسفندماه سال 1388 02:19
به نام دوست زجهان دل بر کندم ، تا شوری پیدا کردم تو پریشان مو کردی ، چون مجنون صحرا گردم ز تو نوشین لعل باشد ، هم درمان و هم دردم دلم از خون چون می ناب ، لبریز و من خاموشم شب هجران جای می ، خون آب دل می نوشم زخیالت برخیزد ، بوی گل از آغوشم تو سیه چشم از چشمم تا دوری من بیمارم تو سیه گیسو هر شب در خواب و من بیدارم تو...
-
بلبل
جمعه 7 اسفندماه سال 1388 00:20
هوای ابر و بلبل نداره بجز فکر گل و سنبل نداره نمی دونه اگه بارون نباره گل پژمرده بوی گل نداره
-
التماس
شنبه 10 بهمنماه سال 1388 23:29
سلام . عاجزانه التماسش کردم . خوار شدم و حقیر شدم و خاک کف پایش را به دیدگانم مالیدم و اشک ریختم . عاجزانه التماسش کردم . دیوانه وار گریستم و غرورم را زیر پایم تحقیر کردم و به غرورم کم محلی کردم . عاجزانه التماسش کردم . التماس کردم که چند صباحی فقط چند صباحی بیشتر در کنارش باشم ، اما دریغا . . . عاجرانه التماسش کردم ....
-
گناه من این بود
دوشنبه 7 دیماه سال 1388 18:02
سلام گناه من دلدادگی بود و گناه تو دلبری گناه من عشق به خوبی بود و گناه تو خوبی گناه من ناتوانی در فراموشی بود و گناه تو به یاد ماندن گناه من بردن نام تو در سجده بود و گناه تو نام زیبایت گناه من گناه بود و گناه تو بی گناهی
-
چکاد
پنجشنبه 3 دیماه سال 1388 01:16
بسم الله چندین سال پیش بنا به قرار هرساله، چند روزی را در دامنه دماوند و کنار دریاچهٔ لار چادر زده بودیم و بهرهمند از نعم خداوندی جاری در این دشت باشکوه. شب را در کنار آتش به اصطلاح سرخپوستی تا پگاه بیدار ماندم و زمانی که یاران مهیا شدند که به رودخانه بزنند برای قزلآلای خالقرمز، کاغذ و قلم را آمادهٔ نوشتن نمودم. بر...
-
دنیا و تعبیر های ما
شنبه 12 بهمنماه سال 1387 00:46
به نام خداوند زیبایی ها گرفتم ساغری از دست مستی*** تعالی الله چه مستی و چه دستی بتی چون تو کجا در پرده ماند*** مگر از ننگ چون من بت پرستی غم و شادی و تمام حس های این دنیا تعبیرهای ما از اتفاقات این دنیاست . خنده هایی که می بینیم تعبیر می کنیم به شاد بودن و گریه رو تعبیر می کنیم به ناراحت بودن و غمگین بودن . به عاقلا...
-
فال
چهارشنبه 20 آذرماه سال 1387 01:30
به نام خداوند زیبایی ها بتی دارم که گرد گل ز سنبل سایه بان دارد بهار عارضش خطی به خون ارغوان دارد غبار خط بپوشانید خورشید رخش یا رب بقای جاودانش ده که حسن جاودان دارد چو عاشق می شدم گفتم که بردم گوهر مقصود ندانستم که این دریا چه موج خون فشان دارد ز چشمت جان نشاید برد کز هر سو که می بینم کمین از گوشه ای کرده ست...
-
داستان من و باد صبا
دوشنبه 15 مهرماه سال 1387 13:07
بسمه تعالی مدامم مست میدارد نسیم جعد گیسویت خرابم میکند هر دم فریب چشم جادویت پس از چندین شکیبایی شبی یا رب توان دیدن که شمع دیده افروزیم در محراب ابرویت سواد لوح بینش را عزیز از بهر ان دارم که جان رانسخه ای باشد ز لوح خال هندویت تو گر خواهی که جاویدان جهان یکسر بیارایی صبا را گو که بردارد زمانی برقع از رویت وگر رسم...
-
سلام
پنجشنبه 11 مهرماه سال 1387 11:56
بسمه تعالی مینویسم از برای اونایی که مثل من هیچی نمیدونن و واسه اونایی که فکر میکنن چیزی میدونن ولی واقعا چیزی نمیدونن . در جوار حضرت حافظ (علیه الرحمه) مینویسم از برای یاران قدیمی و صرفا این وبلاگ نجوای درونی منه و نیازی هم به نظر نیست . اگه دلت خواست نظر بده . فعلا .