آوای چکاد

آوای چکاد شرح غمی شیرین است . جوهره اش سراسر لطافت است و حرکت .

آوای چکاد

آوای چکاد شرح غمی شیرین است . جوهره اش سراسر لطافت است و حرکت .

طواف کوی دوست


باز آمدم و برابرت بنشستم

احرام طواف گرد کویت بستم


هر پیمانی که بی تو با خود بستم

چون روی تو بدیدم ، همه را بشکستم

غم عشق

سلام . . .


چیست این حلاوت؟

چیست این شور و مستی؟

عاقلان از حسادت دیوانه میخوانندت!

و مستان میخانه عاقل!


چیست این حقیقت؟

 اسرار هستی است؟

زاهدان ، کافر رجیم میخوانندت!

کافران زهدهای پوچ ،زاهد و عابد گویندت؟


چیست این آوا؟

از کجاست و از حنجره کیست؟

آوایی در همین نزدیکی شنیده می شود؟

با گوش جان جلو تر بیا!


آری

آوای دوست بسیار نزدیک است؟

سرت را بر روی قلبت گذار.

تپش های تندش را نمی شنوی؟

به دردهای شبانگاهیش توجه نداری؟

به ناله هایش گوش کن.

 

دائم فریاد بر می آورد:

کاش می شد بر آستان جانان سر نهاد.

کاش میشد خاک پایش توتیا چشم شود.


آرام با خود زمزمه می کرد:

(دیوانه ای در همین نزدیکی.

گوش کن ، خوب گوش کنید.

صدایش را حتما خواهی شنید.)


به خدا کز غم عشقت نگریزم ، نگریزم

وگر از من طلبی جان نستیزم ، نستیزم


قدحی دارم بر کف ، به خدا تا تو نیایی

هله تا روز قیامت نه بنوشم ، نه بریزم


سحرم روی چو ماهت شب من زلف سیاهت

به خدا بی رخ و زلفت نه بخسبم ، نه بخیزم


ز جلال  تو  جلیلم  ز دلال  تو  دلیلم
که من از نسل خلیلم که در این آتش تیزم



یاد


همه چیز از یاد آدم میره

جز یادش که همیشه یادشه